سایت اصول دین


ذوالفقار


دکتر رحمت الله قاضیان

ذوالفقار.

: امام هشتم (ع) فرمود: ذوالفقار شمشير رسول خدا (ص) را جبرئيل از آسمان آورد و نقره نشان است و پيش من است. (امالي صدوق، مجلس 16 حديث 1)

امام باقر (ع) فرمود: سلمان با چند تن از قريش در مسجد(مدينه) بود، آن¬ها شروع كردند به نقل نسب و نژاد خود و هر يك نسب خويش را بالا مي¬برد تا رسيدند به سلمان، عمر بن خطاب بدو گفت: تو بگو كيستى و پدرت كيست و اصل و نسبت چيست؟ در همين حال كه سلمان مشغول بيان حسب و نسبش بود رسول خدا (ص) به نزدشان آمد، پس سلمان بدان حضرت عرض كرد: اى رسول خدا، من از دست اينان چه كشيدم! پهلويشان نشستم و اينها شروع كردند به ذكر نسب¬هاي خود و هر كدام نسب خود را بالا برد تا به من رسيدند، عمر بن خطاب به من گفت: تو كيستي و اصل و نسبت چيست؟ پيغمبر (ص) فرمود: اى سلمان تو در پاسخ او چه گفتى؟ عرض كرد: من بدو گفتم: من سلمان فرزند بنده¬ی خدا هستم كه گمراه بودم و خداوند عزّ ذكره به وسيله¬ی محمد (ص) مرا هدايت فرمود، و بينوا بودم و خداى عز ذكره به وسيلة محمد (ص) توانگرم ساخت، و برده بودم و خداي عزّ ذكره به وسيلة محمد (ص) آزادم كرد! اين است نسب و حسب من! رسول خدا (ص) فرمود: اي گروه قريش، همانا حسب مرد دين اوست و مردانگيش اخلاق او و اصل و نسبش عقل و خرد او، خداي عزّ و جلّ فرموده: «اي مردم، ما شما را از مرد و زن آفريديم و جماعت¬ها و قبيله‏ هايتان كرديم تا همديگر را بشناسيد (وگرنه) گرامي¬ترين شما در نزد خدا پرهيزكارترين شماست» (حجرات 49/23)؛ سپس رسول خدا (ص) به سلمان فرمود: هيچ¬كدام يك از اينها بر تو برتري و فضيلتي ندارند جز به تقوا(وترس) از خداي عزّ وجلّ و اگر تقواي تو بر آنها بچربد تو برتر از آن¬هايي. (روضه كافي، ح 203)‏

از سخنان بزرگان: كسي كه در كاري از تو درخواست ياري نمود، بر توست كه در آن كار ياريش كني. بخشش آدمي را نزد دشمنانش نيز محبوب مي¬دارد‌ و بخل وي را نزد فرزندانش نيز مبغوض مي¬دارد. (كشكول شيخ بهايي، ص 324)

زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

به روز نيک کسی زينهار غصّه مخور بسا کسا که به روز تو آرزومند است

يكي از شاهان بني¬اسراييل، كاخي ساخت و درآرايش و فراخيش سخت كوشيد. آن¬گاه از حكيمي عيب آن را جويا شد؟‌ گفت: دو عيب دارد: اوّل آن كه سرانجام خراب شود. ديگر آن¬كه صاحبش خواهد مرد. شاه گفت: آيا خانه¬اي بي اين دو عيب سراغ داري؟ گفت: خانه¬ی آخرت. پادشاه سلطنت را رهاكرد و به عبادت براي آبادي آخرت پرداخت. (كشكول شيخ بهايي، ص 182)

مأمون خليفه عبّاسي از كودكي عادت به خاك خوردن داشت. روزي به طبيب خويش گفت: چه چيزي از خاك خوردن مانع شود؟‌ گفت:‌ اراده¬ی مردان. گفت:‌ راست گفتي و از آن پس ديگر خاك نخورد.

مردي زمينش را فروخت و با بهايش اسبي خريد. حكيمي وي را گفت: چيزي كه سرگينش مي¬دادي و تو را جو مي¬داد فروختي، و چيزي خريدي كه جوش مي¬دهي، سرگينت دهد.

پيوند عمر بسته به مويی است، هوش دار

غمخوارخويش باش، غم روزگارچيست؟

بندة واقعي خدا:‌ اگر انسان بنده¬ی نفس يعنی اسير شهواتش باشد، اگر زور و قدرت داشته باشد، آزادی اجتماعی از ديگران را می¬گيرد يعنی به حقوق آن¬ها تجاوز می¬کند؛ و اگر قدرت نداشته باشد، برای ارضای شهواتش حاضر است آزادي و همه چيزش را بدهد تا شهواتش را ارضا کند؛ ولی اگر انسان به تمام معنی بنده¬ی واقعی خدا بود، نه بنده¬ی کسی می¬شود و نه ديگران را به بندگی می¬گيرد و نه حتّیٰ بنده و برده¬ی نفس و هوس¬هايش است.

خدا هميشه با ما هست، مواظب باشيم خدا را چه جاهايي مي-بريم.

حكيمي، زيبا صورتي بدخلق وخوي ديد،‌ گفت: خانه¬اي زيباست، ولي ساكنش زشت

روزي عمرو بن عبيد به ديدن منصور عبّاسي، كه قبلاً دوست بودند، رفت. بعد ازگفتگو منصور به عمرو گفت: چيزي از من نمي-خواهي؟گفت: چرا، اين¬كه تا به نزدت نيايم، به سراغم نفرستي. گفت: بدين ترتيب،‌ ديگر ديدار دست نخواهد داد. گفت: همين را خواستارم. سپس به راه افتاد، منصور درحالي كه با نگاه تعقيبش مي-كرد، خواند: «كُلّكُمْ يَمْشِي رُوَيدِ، كُلُّكُمْ طَالِبُ الصَّيْدِ، غَيْرُ عَمْرِو بْنِ عُبَيْدِ: همه شما آرام مي¬رويد و در كمين شكاريد، غير از عمرو بن عبيد.»‌ (كشكول شيخ بهايي، ص 208)

ابوسليمان دارواني گفته: من هرگاه لقمه¬اي به دهان دوست خويش نهم، مزه¬اش را در دهان خويش احساس مي¬كنم. (كشكول بهايي، ص 641)

جای پا: خواب ديده بود، در ساحل دريا و در حال قدم زدن با خدا، رو به رو، در پهنة آسمان، صحنه¬هايی از زندگيش به نمايش درمی¬آمد. متوجّه شد، که در هر صحنه دو جای پا در ماسه فرو رفته است: يکی جای پای او و ديگری جای پای خدا. وقتی آخرين صحنه از زندگيش به نمايش در¬آمد، متوجّه شد که خيلی اوقات در مسير زندگی او فقط يک جای پا بود و متوجّه شد که آن اوقات سخت¬ترين لحظات زندگی او بوده است. اين مطلب واقعاً او را رنجاند و از خدا در باره¬ی آن سؤال کرد: خدايا، چنانچه تصميم بگيرم که با تو باشم، هميشه همراه من خواهی بود؛ ولی من متوجّه شدم، که بدترين شرايط زندگی¬ام فقط يک جای پاست. نمی¬فهمم چرا در مواقعی که من بيشترين احتياج را به تو دارم، مرا تنها گذاشتی؟ خدا پاسخ داد: بنده¬ی عزيز و گرانقدر، من تو را دوست دارم و هيچ وقت تنهايت نمی¬گذارم؛ آن وقتها که تو فقط يک جای پا می¬بينی، آن يک جای پا، جای پای من است و من تو را به دوش گرفته بودم.

امام صادق (ع) فرموده است: زماني كه خورشيد غروب كند، درهاي آسمان و بهشت گشوده شود و دعا مستجاب شود. خوشا حال آن كه آن هنگام با انجام كار نيكي بهر خدا به آسمان رود. (كشكول بهايي، ص 647)

حكماگويند:‌ زاهد آن نيست¬كه مالك چيزي نبود. زاهد آنست¬كه چيزي مالك او نبود.

حكيمي گفته: بر مرد فاضل وخردمند است كه در مجالس از ذكر سه چيز بپرهيزد: شوخي، ذكر زنان و سخن از طعام. (كشكول بهايي، ص 192)

سراپا غلط: کسی گفت: امامزاده يعقوب را در بالای مناره گرگ دريد. ديگری گفت: امامزاده نبود، پيغمبرزاده بود؛ يعقوب نبود، يوسف بود؛ بالای مناره نبود، ته چاه بود؛ تازه اصل مطلب دروغ است و گرگ يوسف را ندريد.


کتاب مجموعه حکمت

دکتر رحمت الله قاضیان