سایت اصول دین


حلم


دکتر رحمت الله قاضیان

45

ـ حلم.

حلم و بردباري، که نقطه مقابل خشم و غضب است؛‌ يعني اين¬كه انسان در برخورد با حوادثي كه آن¬ها را خلاف نظر خود مي¬يابد، مالك نفس خود باشد و خشمگين نگردد.

چنان¬كه اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد:‌ «اَفضَلُ الحِلمِ كَظمُ الغَيظِ وَ مِلكُ النَّفسِ:‌ برترين صبر فرو بردن خشم و مالك شدن نفس است». (غررالحکم، باب حلم، حديث 268 )

رسول خدا (ص) فرمود: «ما اَعَزّ اللهُ بِجَهلٍ قَطُّ وَ لااَذَلَّ بِحِلمٍ قَطُّ: خدا هيچ¬گاه كسي را به سبب جهل عزيز نساخته و به سبب بردباري ذليل نساخته است.» (کافی، باب حلم، حديث 6 )

امام باقر (ع) فرمود: «مَن كَظَمَ غَيظاً وَ هُوَ يَقدِرُ عَلی اِمضائِهِ، حَشا اللهُ قَلبَهُ اَمناً وَ ايماناً يَومَ‌ القِيامَةِ: هركه خشمي را فرو خورد كه بتواند آن را اِعمال كند، خدا روز قيامت دلش را از ايمني و ايمان پر كند.» (کافی، باب کظم غيظ، ح 7)

و رسول خدا (ص) فرمود: «اِنَّ اللهَ‌ عَزَّ وَ‌ جَلَّ يُحِبُّ الحَيي الحَليم العَفيف المُنصِف: خدا شخص باحياي شكيبای باعفّت و منصف را دوست دارد.» (کافی، باب حلم، حديث 8 )

و رسول خدا (ص) فرموده: «اِنَّ المُؤمِنَ لَيُدرِكَ بِالحِلمِ وَاللّينِ دَرَجَةٌ العابِدِ المُتَهَجِّدِ: مؤمن با حلم و نرمش به مقام عابد شب زنده¬دار مي¬رسد.» (مستدرک 11/288 )

و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ الجَهلَ بِالحِلمِ: شجاع¬ترين مردم كسي است كه‌ به وسيله¬ی حلم بر جهل غلبه نمايد.» (غررالحکم، باب حلم، حديث 2266 )

پيامبر اکرم (ص) فرمود: «مِن اَحَبِّ السَّبيلِ اِلَي¬اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ جُرعَتانِ: جُرعَةُ غَيظٍ تَرُدُّها بِحِلمٍ وَ جُرعَةُ مُصيبَةٍ تَرُدُّها بِصَبرٍ:‌ دوست¬ترين راه بنده به خداي عزّ وجلّ نوشيدن دو جرعه است: جرعه¬ی خشمي كه باخويشتن¬داري ردش كند وجرعه¬ی مصيبتي¬كه با صبرش برگرداند.» (کافی، باب کظم غيظ، حديث 9)

اميرمؤمنان (ع) فرمود: «لَيسَ الحَليمُ مَن عَجَزَ فَهَجَمَ،‌ وَ اِذا قَدَرَ انتَقَمَ؛‌ اِنَّمَا الحَليمُ مَن اِذا قَدَرَ عَفا، و كانَ الحِلمُ غالِباً‌ عَلی كُلِّ اَمرِهِ: بردبار كسي نيست كه به خاطر عجز اقدام به كاري نكند و هرگاه توانا گردد انتقام گيرد؛ بلكه حليم و بردبار كسي است كه به هنگام قدرت ببخشد و در هر كارش شكيبا باشد.» ( غررالحکم، باب حلم، حديث 2319 )

آثار داشتن حلم: داشتن صفت حلم آثار مثبتي براي صاحبش دارد، از جمله:

اوّلاً، يارانش زياد مي¬شوند. چنان¬كه اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اَوَّلُ عِوَضِ الحَليمِ مِن حِلمِهِ اَنَّ النّاسَ اَنصارُهُ‌ عَلَي الجاهِلِ: اوّلين عوض شكيبايي براي شخص شكيبا اين است، كه مردم عليه شخص جاهل يار او مي¬شوند.» (بحارالانوار 71/427 )

ثانياً، داشتن صفت حلم سبب مي¬شود كه شخص نزد ديگران عزيز و ارجمند گردد.

چنان¬كه رسول اكرم (ص) فرموده: «عفو عزّت صاحبش را زياد مي¬كند.» (بحارالانوار 71/419)

و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «لاعِزَّ اَرفَعُ مِنَ الحِلمِ:‌ عزّتي بالاتر از حلم نيست.» (بحارالانوار 71/414 )

ثالثاً، از آن¬جا كه حلم از صفات خداست، هر كه را دوست دارد، او را به صفت حلم زينت مي¬دهد. امام صادق (ع) ¬فرموده: كسي كه غضبش را فرو بَرَد، با آن¬كه مي-تواند آن را عمل كند، خدا در قيامت قلبش را پر از رضايت خودش ¬كند. (بحارالانوار 71/411 )

مرد نابخردي قنبر را فحش داد، اميرمؤمنان (ع) فرمود: قنبر او را رها كن، تا خدا را راضي و شيطان را خشمگين و دشمنت را (با شرمندگي) كيفر داده باشي. سپس فرمود: «فَوَالَّذي خَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ، مااَرضَی المُؤمِنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلمِ،‌ وَ لااَسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ، وَ‌ لاعوقِبَ الاَحمَقَ بِمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ: سوگند به خدايي كه دانه را در زير خاك رويانده و انسان را آفريده، هيچ مؤمني پروردگارش را به چيزي مانند حلم خشنود نساخته و چيزي هم¬چون خاموشي به هنگام غضب شيطان را خشمگين نساخته و چيزي هم¬چون سكوت احمق را مجازات ننموده است.» (سفينة البحار، مادّه حلم)

قرآن کريم مي¬فرمايد: «لاتَستَوي الحَسَنَةُ وَ لَاالسَّيِّئَةُ؛ اِدفَع بِالَّتي هِيَ اَحسَنُ؛ فَاِذَا الَّذي بَينَكَ وَ بَينَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ: نيكي با بدي يك¬سان نيست، بدي را با نيكوترين شيوه دفع كن، تا ببيني آن¬كس كه عداوتي ميان تو و اوست، گويي دوستي صميمي است.» ( فصّلت 31/44)

و در وصف متّقين ¬فرموده: «اَلَّذينَ يُنفِقونَ في السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ، وَالكاظِمينَ الغَيظَ وَالعافينَ عَنِ النّاسِ؛ وَاللهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ: همان¬ها كه در راحت و رنج انفاق مي-كنند و خشم خود را فرومي¬خورند واز خطاي خلق مي¬گذرند؛ وخدا نيكوكاران را دوست دارد.» (آل عمران 3/134 )

و مي¬فرمايد: «اِنَّ اِبراهيمَ لاَوّاهٌ حَليمٌ: به يقين ابراهيم مهربان و بردبار بود.» (توبه 9/114 )

قرآن كريم در وصف مؤمنان مي¬فرمايد: «وَالَّذينَ يَجتَنِبونَ كَبائِرَ الاِثمِ وَالفَواحِشَ وَ اِذا ماغَضِبوا هُم يَغفِرونَ: و كساني كه از گناهان بزرگ و زشتكاري¬ها اجتناب مي-كنند و چون به خشم آيند، گذشت مي¬كنند.» (شورا 42/37)

پيامبر اکرم (ص) فرمود: «روز قيامت ندا داده شود: اهل فضيلت كجايند؟ عدّه¬اي برخيزند و فرشتگان آن¬ها را استقبال مي¬كنند و به آن¬ها مي¬گويند: آن فضيلتي كه به آن خوانده شده¬ايد چيست؟ مي¬گويند: در دنيا با ما با ناداني برخورد مي¬شد و ما تحمّل مي¬كرديم و به ما بدي مي¬شد و ما عفو مي¬كرديم. پس منادي از نزد خداي تعالی ندا دهد: بندگانم راست گويند، راهشان را باز كنيد، تا بدون حساب وارد بهشت شوند.» (بحار 71/419 )

پيامبر اکرم فرمود: اَلحَياءُ مِنَ الايمانِ‌ وَالايمانُ في¬الجَنّةِ وَالبَذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَ¬الجَفاءُ في النّارِ: حيا از ايمان است وايمان در بهشت وبي¬شرمي ازجفاست وجفا درآتش.» (تاريخ يعقوبی 1/468 )

پيامبر اکرم (ص) فرمود: «¬اَلغَضَبُ جَمرَةٌ مِن‌ الشَّيطانِ: غضب آتش¬پاره¬ شيطان است.» (بحار 70/265 )

امام صادق (ع) فرمود: «ما مِن عَبدٍ كَظَمَ غَيظاً اِلّا زادَهُ اللهُ عَزَّ وَ‌ جَلَّ عِزّاً في الدُّنيا وَالآخِرَة: هيچ بنده¬اي خشمي نخورد، جز آن¬كه خداي عزّ و جلّ در دنيا وآخرت بر عزّتش بيفزايد.» (کافی، باب کظم غيظ، ح 5)

امام سجّاد (ع) در دعاي مكارم الاخلاق به درگاه خداوند عرض مي¬كند: «وَ اَلبِسني زينَةَ المُتَّقينَ في بَسطِ العَدلِ وَ كَظمِ الغَيظِ: بارالها،‌ مرا به زينت متّقين بياراي، تا به گسترش عدل كمك كنم و به فرو نشاندن خشم دست يابم.»

امام صادق (ع) فرمود: «مَن كَظَمَ غَيظاً وَلَو شاءَ اَن يُمضِيَهُ اَمضاهُ مَلَأَ اللهُ يَومَ القِيامَةِ رِضاهُ: هر كس غيظي را فرو نشاند‌ كه اگر بخواهد مي¬تواند آن را عملي سازد،‌ خداوند در قيامت دل او را از رضاي خود پر خواهد كرد.» (سفينة البحار، مادّه کظم غيظ )

خواجه عبدالله انصاري عارف واديب اسلامي¬گويد: «بدي را بدي كردن سگساري است؛ نيكي را نيكي كردن خركاري است؛ بدي را نيكي¬كردن، كار خواجه عبدالله انصاري است.»

يعني بدی کردن در مقابل بدی سگ رفتاري است؛ زيرا هرگاه سگي، سگ ديگر را گاز گيرد، آن سگ ديگر هم او را گاز مي¬گيرد. نيكي هم به جاي نيكي¬ خركاري است؛ زيرا وقتي خري شانه¬ خر ديگر را مي¬خاراند، آن خر ديگر هم شانه¬ی خر اوّلي را مي¬خاراند. آن¬گاه مي¬گويد:‌ بدي كسي را با نيكي پاسخ دادن، كار خواجه عبدالله انصاري است.

«مالك اشتر» سردار سپاه اميرمؤمنان (ع) روزي از بازار كوفه با همان لباس رزم و گردآلود مي¬گذشت، يك بازاري كه او را نمي¬شناخت چيزي به طرف او پرتاب كرد. مالك بدون اعتنا به او رد شد. چون مالك از مقابلش¬گذشت، شخصي به آن بازاري گفت: دانستی به چه كسي اهانت كردي؟ گفت: نه. گفت: او مالك سردار سپاه علي (ع) بود. بازاري بدنش به لرزه افتاد و با خود گفت:‌ قبل از اين¬كه اقدامي عليه من انجام دهد، بايد خودم را به او برسانم، شايد از جسارت من بگذرد. ازاين¬رو، به دنبال او رفت، ديد وارد مسجد شد. چون از مسجد بيرون آمد، به دست و پای او افتاد و پوزش طلبيد. مالک گفت: «به خدا قسم، تنها برای اين به مسجد آمدم، که از خداوند برای تو طلب بخشش کنم.»

شبی که فردايش پسر سيّدابوالحسن اصفهانی مرجع عالي¬قدر کشته شد، سيّد به طلبه¬ای وعده¬ی كمك داده بودند، اين طلبه گفته: «فردا كه تشييع جنازه¬ی پسرش می¬‏كرديم در مسير گذرم به سيّد افتاد و سيّد در حالی كه داغ بر جگرش بود، وقتی مرا ديد، بدون اين¬كه كسی متوجّه شود آن وعده‏ای را كه به من داده بود، عملی كرد.» (عرفان اسلامی 10/259 )

چون نسخه‏ای از كتاب اخلاقی «جامع¬السعادات» ملامهدی نراقی به دست سيد مهدی بحرالعلوم، آن مرد عالم و كامل كه در نجف مرجعيت داشت، رسيد، از آن در شگفت شد و آرزو كرد روزی به ديدار مؤلف آن موفّق شود. از قضا ملامهدی‏ نراقی عازم عتبات عاليات عراق شد. وقتی وارد نجف شد، طبق رسم آن زمان همه-ی علمای شهر به ديدن آن عارف و معلّم اخلاق رفته و او هم به بازديد آن¬ها رفت. تنها كسی كه از او ديدن نكرد، سيّد مهدی بحرالعلوم بود. علمای نجف از اين واقعه شگفت¬زده شدند. نراقی بزرگوار به ديدار او شتافت. وقتی نراقی وارد مجلس سيّد شد، عدّه‏ای از علما و طلّاب که در حضور سيّد بودند، به احترام نراقی بلند شدند، ولی خود سيّد به او توجّهی نکرد. مرحوم نراقی بدون ناراحتی خداحافظی كرده و به خانه بازگشت. قضيّه¬ی برخورد سيّد با نراقی در نجف موجب تعجّب همه¬ی علماء شد. پس از چند روز بار ديگر مرحوم نراقی به ديدار سيّد رفت، ولی باز به همان منوال و شايد سردتر با او برخورد کرد. بار سوّم نراقی برای خداحافظی به ديدار سيّد رفت. وقتی وارد شد، حاضران اين بار با كمال تعجب ديدند، سيّد با كمال خضوع تا نزديك درب به استقبال نراقی آمد، و چون عبدی كه مولايش را در آغوش می¬گيرد، نراقی را در آغوش گرفت و بسيار به وی احترام كرد و چون شاگردی در برابر استاد نشست. پس از پايان مجلس، سبب برخورد اوّل و دوّم را از او پرسيدند، جواب داد: «من كتاب باعظمت جامع¬السّعادات وی را مطالعه كردم و آن را در نوع خود بی¬نظير يافتم، آرزو داشتم مؤلّف آن را ببينم و وی را آزمايش كنم كه آيا آن¬چه در كتابش در باب فضائل اخلاقی (مثل حلم و عدم غضب) نوشته، در خود او هم هست يا نه؟ او را كه در دو مجلس امتحان كردم، ديدم از ايمان و اخلاق و حلم و تواضع و صبر و عاقبت¬بينی بالايي برخوردار است؛ و ازاين¬رو، در مجلس سوّم بسيار او را احترام كردم.» (عرفان اسلامی 10/4)


کتاب اخلاق اسلامی

دکتر رحمت الله قاضیان